کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

مشخصات بلاگ

اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لَا یُنقِذُونِ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
(یس، 22-24)

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب خانه» ثبت شده است

 

نام کتاب: مردی در تبعید ابدی

نویسنده: مرحوم نادر ابراهیمی

انتشارات: روزبهان


ایستادن بر سر حرفِ حق، از «اراده به توکل» ما سرچشمه می گیرد، باز شدنِ هزار چشمه آگاهی، از اراده ی خداوند...



نام کتاب: نشت نشا

نویسنده: رضا امیرخانی

انتشارات: قدیانی

خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم. مخصوصاً به دوستانی که نخبه اند. مخصوصاً به دوستانی که در پی مهاجرت اند. مخصوصاً به دوستانی که این مسئله ذهن شان را مشغول کرده...

 

بعدن نوشت 1: امروز در جلسه ای از دانشگاه جرج واشنگتن گفتم و دانشگاه سن ژوزف بیروت.
اگر از مهاجرت و رفتن گفتم، نه برای فرار و نه به دنبال زندگی مرفه تر، که به این کشور و نظام و انقلاب دلبسته ام و برای خدمت بیشتر به این مرز و بوم و مهم تر از آن خدمت به دین خدا پیگیر این امر بودم.
اگر از سن ژوزف گفتم، نه برای این که فردا روزی با مدرک فرانسوی زبانم به دیگران پزِ روشنفکری بدهم، بل آنچه از غرب می آموزم را کامل و دست اول فرابگیرم.
اگر از جرج واشنگتن گفتم، دنبال این نبودم و نیستم که در امریکا تنفس کنم، که قصدم مصاحبت و معاشرت با مردی است که با همه ی اختلاف نظرهای فکری و سیاسی و اعتقادی که با وی دارم، بخشی از حکمت را (ولو ناقص و خاک آلود) در دستانش می بینم.
هر روز عمر و جوانی و زمان و امکانات مادی و غیر مادی و معنوی ام را هزینه می کنم، پس انتظار دارم آنچه دریافت می کنم
 لااقل در حد و اندازه هزینه ام باشد. 
بدون اغراق و مبالغه می گویم؛ مثلاً همین ترم برای 15 واحد به دانشگاه می آیم اما از این 15 واحد فقط 2 واحد برایم مفید است و آموزش واقعی را فقط در این کلاس می بینم. (کلاس جمعیت شناسی ایران، استاد صادقی)

بعدن نوشت 2:  این نوشته بر آن نیست تا بگوید که آن طرف مرزها بهشت برین است و اینجا ویرانه. این نوشته، نه نقدی سیاسی بود بر عملکرد نظام، برای رسانه های معاند و نه توجیهی بود بر نحوه عملکرد نشاء ها. بل دل نوشته ای بود در اعتراض بر وضعیتی که تک تک مان در آن شریک هستیم و بدتر از آن نسبت به آن بی تفاوت. و بدتر تر از آن این که فقط به منافع شخصی خودمان می اندیشیم و سعی می کنیم از این وضعیت به هر نحو ممکن به نفع خود استفاده کنیم.
این رقعه، دل نوشته ای بود برای دردِ دل.

بعدن نوشت 3:  این نوشته دلیل دیگری هم داشت؛ برای اینکه دوستانی که شنوای این صحبت مجمل در جلسه ای که این موضوع مطرح شد بودند، خدای نکرده با خود گمان نکنند که بر لبه ی انحطاط و سقوط ایستاده ایم و در بدترین شرایط سیر می کنیم، پس برای موفقیت باید بنه کن شد از این مرز و بوم. که این ملک در مسیر اعتلا چشم به دستان فرزندانش دوخته..

امروزه علوم کمّی طبیعت که به نوبه خود علمی ممکن، و حتی در اوضاع و احوالی مناسب علمی مشروع اند، در واقع به تنها علوم معتبر و قابل پذیرش طبیعت تبدیل شده اند. همه انواع دیگر دانشها و معرفتها نسبت به نظام های طبیعی و کیهانی از منزلت علم بودن محروم شده و به صورت اموری احساساتی یا خرافی نگریسته می شوند. چنین به نظر می آید که علم جدید یکی از شرایط پذیرش خود را طرد هرگونه دانش مربوط به ریشه خودِ وجود قرار داده است. هرچند که بسیاری از دانشمندان به صورت انفرادی ممکن است در این دیدگاه شریک نباشند. تأثیر کلی علم جدید بر ذهنیت افراد این بوده که آنان را با دانش اَعراض غیر ذاتی اعیان و پدیده ها آشنا سازد؛ به شرطی که آنان مایل باشند تا از دانش مربوط به ماده و جوهری که در بنیان این ذوات هستی قرار دارند صرف نظر کنند. درست همین محدودیت است که شوم ترن اوضاع و احوال را برای انسان، به عنوان یک هستی مرکب، به وجود می آورد.*


بعدن نوشت 1: علم جدید از ما می خواهد تا بخش قابل ملاحظه ای از آن چیزی که واقعیت جهان را برای ما می سازد ایثار کنیم و در مقابل به ما تعدادی طرح های ریاضی می دهد که تنها مزیت آنها این است که به ما کمک می کنند تا ماده را، در ساحت خاص آن که همان کمیّت و مقدار است تحت نفوذ خود درآوریم. (تیتوس بورکهارت، کیهان شناسی و علم جدید، 1964)

بعدن نوشت 2: در اینجا به ویژه باید از خصلت کمیت گرایانه علم جدید سخن گفت. چرا که به صورت گرایشی عام عمل می کند که به نحوی آرمانی در صدد تقلیل همه کیفیات به کمیّات و همه آنچه در یک معنای متافیزیکی، ضروری و ذاتی است به ماده و اموری مادی است. محیط مادی خفقان آوری که به واسطه صنعتی کردن و ماشینی کردن به وجود آمده و از طرف همه کسانی که امروزه در مراکز بزرگ شهری زندگی می کنند احساس  می شود، حاصل طبیعت کاملاً مادی و کمیّت باورانه علومی است که کاربرد امروزین آنها امکان صنعتی شدن را فراهم آورده است. علاوه بر این، به دلیل فقدان یک جهان بینی کلی با ماهیتی متافیزیکی که همه علوم جدید را بتوان درون آن ترکیب کرد خود وجه نمادین و سمبولیک عدد و کمیّت به دست فراموشی سپرده شده است. (سیدحسین نصر، انسان و طبیعت، 1967)


* سید حسین نصر - انسان و طبیعت، بحران معنوی انسان متجدد- دفتر نشر فرهنگ اسلامی

دیگر این عقل انسان نیست که تعیین میکند بشر چیست،عقل چیست، حقیقت چیست، بلکه ماشین- یا فیزیک، یا شیمی، یا بیولوژی- است که این موضوعات را تعیین میکند. تحت این شرایط، ذهن و فکر بشر هرچه بیشتر متکی به «فضایی» است که به وسیله خود وی خلق و ایجاد شده است.... سپس این علم و ماشین هستند که به نوبه خود بشر را خلق میکنند و اگر چنین باشد می توان جسارت کرد و این تعبیر را به کار برد که «خداوند» را هم خلق میکنند. چرا که خلئی که بدین ترتیب از سلطنت زدایی خداوند ایجاد شده را نمی توان خالی گذاشت. واقعیت (حقیقت) وجود خداوند و انطباع وی بر فطرت انسانی مستلزم آن است که این الوهیت توسط چیزی نصب شده باشد. مطلق دروغینی که بتواند هیچ و پوچ بودن خرد و آگاهی انسانی را که از محتوا تهی شده است پر کند.


ﻓﺮﯾﺘﯿﻮف ﺷﻮان ------، درک اسلام- 1963
به نقل از انسان و طبیعت تألیف سید حسین نصر

امروزه همه از خطر جنگ، انفجار جمعیت و یا آلودگی هوا و آب سخن می گویند. اما معمولاً همان افرادی که این مشکلات را تشخیص می دهدند از ضرورت «توسعه»ی بیشتر، و یا جنگ علیه «بدبختی بشری» که از شرایط تحمیل شده توسط نفسِ وجود زمینی بشر ناشی شده سخن می گویند. به سخن دیگر، آنان مایل اند تا مسائل و مشکلات ناشی از برهم زدن توازن بین انسان و طبیعت را از طریق فتح و سلطه بیشتر بر طبیعت حل کنند.
معدودی حاضرند بپذیرند که امروزه حادترین مسائل و مشکلات اجتماعی و تکنیکی که بشر با آنها رو به روست نه به خاطر «عدم توسعه یافتگی» و بلکه به دلیل «توسعه یافتگی بیش از حد» اوست. معدودی حاضرند با واقعیت عریان رو به رو شوند و این حقیقت را بپذیرند که مادامی که شیوه نگرش و برخورد انسان نسبت به طبیعت و کل محیط طبیعی نگرشی تجاوزکارانه و جنگجویانه است امیدی بر صلح و آرامش در جامعه انسانی نیست. علاوه بر این، شاید همه به تحقیق در نمی یابند که برای حصول به چنین صلح و آرامشی با طبیعت ابتدا به صلح و آشتی با نظم روحانی و معنوی عالم نیاز است. برای صلح و آشتی با زمین، ابتدا باید با آسمان آشتی کرد.


سید حسین نصر - انسان و طبیعت، بحران معنوی انسان متجدد- دفتر نشر فرهنگ اسلامی