کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

مشخصات بلاگ

اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لَا یُنقِذُونِ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
(یس، 22-24)

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است


دیدن این مستند را به همه توصیه می کنم. مخصوصاً به دوستانی که به فکر رفتن هستند. مخصوصاً به دوستانی که به فکر برگشتن یا برنگشتن هستند. مخصوصاً به دوستانی که به فکر وظیفه هستند. مخصوصاً به دوستانی که این مسئله ذهن شان را مشغول کرده. مخصوصاً به دوستانی که...

 

بعدن نوشت: شاید برخی موضع بگیرند که از حرفهایت بوی روشنفکران غربزده به مشام می رسد، شاید برخی به دهانم بکوبند که چرا از گناه طرفداری می کنی، شاید برخی حمله کنند که چرا فقط انتقاد می کنی..
اما بگذار هرکس هرآنچه می خواهد بگوید، می نویسم چون برای چندمین بار با این مسئله رو به رو می شوم. برای رضای پروردگارم می نویسم؛

چرا باید فضا به نحوی باشد که یک دختر مسلمان ایرانی ولو با ظاهری نه چندان مذهبی- اما دلبسته به این انقلاب و این مملکت و این ارزش ها، وقتی می خواهد که از ارزشمند بودن این ارزش ها صحبت کند، دست و پایش را گم کند و بگوید: «شاید به من نیاد این رو بگم...» ولی بعد با ایمان و اطمینان خاطر از این ارزش ها دفاع کند.

چرا باید عیب ظاهرش را اینگونه بزرگ کنیم تا حدی که مجبور شود خود را بیگانه ببیند و دست و دلش بلرزد و خود را کوچک بپندارد فقط به خاطر یک عیب ظاهری. که من و شما صدها برابر بزرگ تر از آن عیب را در درون و برون خود داریم..

شکی نیست که رعایت نکردن حجاب گناه است، شکی نیست که امری فردی و اجتماعی است، اما مگر سایر احکام خدا، هم فردی و هم اجتماعی نیست؟ مگر برای عدم رعایت سایر حریم ها هم چنین جوی وجود دارد؟
اشتباه نکنیم، که این جو موجب می شود که فرد احساس گناه کند و پس حریم شرع را حفظ کند. این جو اصلاً حول محورگناه بودن این عمل نیست، بل این جو حول محور بیگانه کردن فرد می گردد.

«عنوان بصری» پیرمردی نود و چهار ساله بود که از مالک بن انس (یکی از امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت) علم می آموخت. او خود گوید دوست داشتم از جعفر بن محمد (ع) هم علم بیاموزم، همان گونه که از مالک بن انس یاد می گرفتم. اما جعفر بن محمد (ع) به من گفت: من از طرف حکومت تحت مراقبت می باشم و اوراد و اذکاری دارم که به آن مشغول هستم، شما بار دیگر نزد مالک بن انس بروید و علم را از وی فرا گیرید. عنوان بصری می گوید: من از این سخنان بسیار غمگین شدم و با خود گفتم او در چهره من خیری ندیده و از این رو مرا بار دیگر تحویل مالک می دهد، به همین دلیل وارد مسجد پیامبر و روضه حضرت رسول (ص) شدم و  در آن جا دو رکعت نماز گزاردم و از خداوند خواستم تا دل جعفر بن محمد(ع) را به طرف من مایل کند، و بتوانم راه درست را از وی یاد بگیرم. بعد از این با اندوه به طرف منزل خودم رفتم و دیگر نزد مالک نرفتم. آنچنان محبت جعفر بن محمد (ع) در دلم جای گرفته بود که از منزل خود، جز برای نماز واجب بیرون نمی شدم، تا آن گاه که صبرم تمام شد و دلم سخت به تنگ آمد. کفش در پای کرده و رداء بر دوش افکنده، بعد از نماز عصر به طرف خانه جعفر بن محمد (ع) رهسپار شدم. هنگامی که دق الباب کردم، خادمی آمد و گفت: چه می خواهی؟ گفتم: می خواهم خدمت این بزرگ برسم و سلامی بدهم. خادم گفت: ایشان نماز می خواند. پس من کنار درب خانه ایشان توقف کردم تا آنکه بعد از اندک مدتی خادم بار دیگر آمد و اجازه ورود من را با خود آورد.

من وارد شدم و سلام کردم. جعفر بن محمد الصادق (ع) سلام مرا پاسخ داد و فرمود: بنشین، خداوند شما را رحمت کند. من در خدمت او قرار گرفتم. او پس از اندکی با من سخن گفت و فرمود: چه حاجتی داری؟ گفتم: ای شریف! حقیقت عبودیت چیست؟

فرمود: به سه چیز می توان این حقیقت را دریافت:
اول اینکه بندگان آنچه را که خداوند به آنها بخشیده است ملک خود ندانند، زیرا بندگان خدا مالک نیستند و هرچه دارند از خدا می باشد و هر جا خدا امر کند باید خرج کنند.
دوم اینکه هیچ بنده ای هرگز قدرت ندارد با فکر و اندیشه خود کارهای خود را اداره کند.
سوم اینکه هرچه خداوند به او امر کرده و یا از آن نهی نموده است به آن عمل کند و از اوامر و نواهی خدا سرباز نزند.

هرگاه بنده ای چیزی را ملک خود نداند مال را انفاق می کند. هرگاه بنده ای امور خود را به خداوند واگذارد و بفهمد که با عقل و تدبیرش نمی تواند امور خود را آن طور که هست اداره کند، گرفتاری های دنیا و مصائب آن بر او گوارا می گردد. هرگاه بنده ای به اوامر و نواحی خداوند گردن گذارد دیگر با مردم جدال و مناقشه نمی کند و آنها را آزار نمی دهد. هر وقت که آدمیان به این سه خصلت عمل کردند و مورد لطف و اکرام خداوند قرار گرفتند، دنیا در نظر آنها کوچک می شود و شیطان و مردم نمی توانند بر آنها سلطه پیدا کنند و دنبال جمع کردن مال و تکاثر و تفاخر نمی روند، و قصد ریاست بر مردم و طلب عزت ندارند و اوقات خود را به هدر نمی دهند. این اوصاف نخستین درجه پرهیزکاران است، خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید: «جهان آخرت را برای کسانی مهیا کرده ایم که در روی زمین دنبال مقام پرستی نرفته و مرتکب فساد نشده باشند و پایان نیک برای پرهیزکاران است»1.

 

 

بعدن نوشت: لیس العلم بکثرة التعلم إنما هو نور یقذفه الله فی قلب من یرید أن یهدیه‏

 

 


1- مشکاة الأنوار فی غرر الاخبار، طبرسی، ترجمه عطاردی، ص: 306

عالم عامل



أَوْحَى اللَّهُ تعالی إِلَى دَاوُدَ علیه السلام؛ أَهْلُ طَاعَتِی فِی ضِیَافَتِی، وَ أَهْلُ شُکْرِی فِی زِیَادَتِی، وَ أَهْلُ ذِکْرِی فِی نِعْمَتِی، وَ أَهْلُ مَعْصِیَتِی لَا أُویِسُهُمْ مِنْ رَحْمَتِی، إِنْ تَابُوا فَأَنَا حَبِیبُهُمْ وَ إِنْ دَعَوْا فَأَنَا مُجِیبُهُمْ، وَ إِنْ مَرِضُوا فَأَنَا طَبِیبُهُم‏...   
(بحار الانوار
، جلد 74)


کلیپ صوتی حدیث قدسی با صدای مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) 

تفکر مدینه الحوائج یهود - یا به قول شما اتوپیا[1] - چنان در سنگ سنگ پوک دانشگاههایمان ریشه دوانده است که به اندک تزلزلی منفجر می شود و در آرزوی جامعه باز به جامعه شکار می رسیم. قانون های بی ارزش کانت[2] را قله های خود می کنیم و یوسف خود را به چاه می اندازیم که خودی ها بی مبنایند و ساینتیسم[3] ،ولد نامشروع نهیلیسم[4] را امام جماعت خود می کنیم.

عصای خشک پیر خرفت ، یهود شده ایم. نوار ضبط شده ای که هر روز دکمه پلیمان را می زنند و من منتسکیو[5] بلغور می کنم و تو آنتونی گیدنز[6].




گرگ توحش را لباس آزادی به تن کردند و ما گوسفندان آب از دهانمان راه افتاد که: آی ما را از اسارت دین رها کنید. و حالا که گرفتار آزادی هستیم، که می خواهد آزادمان کند؟!

ما را با معلوم الحالان که پیراهن و قلبشان سیاه است کاری نیست. امان از حاجیان مشرک، ریش داران بی ریشه که قلموی تفسیرشان چنان رنگ کفر و دین را در همین می آمیزد که رنگ خودشان روشن نیست. این زخم کهنه ی ماست: باور کنیم علی (علیه السلام) را ابن ملجم کشت و مردم گفتند مگر علی نماز می خواند؟

و بیدل چه خوب می فهمد:

این همه ریش چه معنا دارد؟                غیر تشویش چه معنا دارد؟

یک نخود کله و یک من دستار            این کم و بیش چه معنا دارد؟

دین افیون توده ها نیست اما خماری این مردم هم از بی دینی نیست بلکه از دین تریاکی دست ساز متعالمان است. دین خمیری شکلی که در قالب نهیلیسم می نشیند و مدرنیته اسلامی حاصل می شود. اینگونه شد که تکنولوژی چنان خرمان کرد که تا می گویم: تکنولوژی...     به دهانم می کوبی که با خر سفر کنیم؟




که هرچه جامعه بسیط تراست ایمان ضیق تر.

بیدل امروز در مسلمانان                همه چیز است لیک ایمان نیست

در سر هوای موعود داریم و وضع موجود ادنی تناسبی جز همین جناس لفظی با آن ندارد و این جهل مرکب ابوجهل ماست.

اما کمیت باطل سبب نمی شود که کیفیت حق غالب نگردد. تمدن اسلامی سکاندار سیر تاریخی جهان می شود و ای آقایان که سنگ تجدد به سینه می زنید در این آخرین نفس های تاریخیتان به خودتان پایی بزنید شاید از خواب رویایتان بپرید. اما شما کرتر از این هستید که ببینید چه برسد خواب هم باشید.

چو کر نمی شنود پس سخن بلند مکن..



                                                                                                                                       نوشته شده توسط: محمد مهدی




[1] utopia

[2] Immanuel Kant

[3] Scientism

[4] Nihilisme

[5] Charles de Montesquies

[6] Anthony Giddens

یکی از احکام مشهوری که درباره سینما و تلویزیون عنوان می شود این است که «اینها ظرفهایی هستند که هر مظروفی را می پذیرند؛ اینها «ابزار» هستند و این ما هستیم که باید از این ابزار درست استفاده کنیم». ...
و کسی هم از خود نمی پرسد که اگر اینچنین بود، چرا ما بعد از یازده سال از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران هنوز نتوانسته ایم از تلویزیون و سینما آنچنان که شایسته است استفاده کنیم.

...این امر پیش از آنکه به برنامه های تلویزیون ارتباط پیدا کند به آن «جادوی پنهان» یا «بار ناخودآگاه» ارتباط دارد که در ذات تلویزیون نهفته است و اینکه نظام زندگی ما اکنون ضرباهنگ خویش را نه از «دین» که از «تکنولوژی» می گیرد.

... اثرات تکنولوژی در قلمرو عقاید و مفاهیم حادث نمی شود، بلکه الگو های احساسی را بدون مقاومت و به طور مستمر تغییر می دهد.

 

دریافت مقاله جادوی پنهان و خلسه نارسیستی

دیروز جمله ای را در سایت برادر عزیزم جناب مرادی دیدم که:

آقا جانم این روزها که دشمنان امروزینت پیکر حجر بن عدی را از مدفن پاکش بیرون کشیده اند و ...

 ... بر خلاف همیشه می گویم: خدا را شکر که

هنوز مدفنِ فاطمه ات "مخفی" است!


نام کتاب: نشت نشا

نویسنده: رضا امیرخانی

انتشارات: قدیانی

خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم. مخصوصاً به دوستانی که نخبه اند. مخصوصاً به دوستانی که در پی مهاجرت اند. مخصوصاً به دوستانی که این مسئله ذهن شان را مشغول کرده...

 

بعدن نوشت 1: امروز در جلسه ای از دانشگاه جرج واشنگتن گفتم و دانشگاه سن ژوزف بیروت.
اگر از مهاجرت و رفتن گفتم، نه برای فرار و نه به دنبال زندگی مرفه تر، که به این کشور و نظام و انقلاب دلبسته ام و برای خدمت بیشتر به این مرز و بوم و مهم تر از آن خدمت به دین خدا پیگیر این امر بودم.
اگر از سن ژوزف گفتم، نه برای این که فردا روزی با مدرک فرانسوی زبانم به دیگران پزِ روشنفکری بدهم، بل آنچه از غرب می آموزم را کامل و دست اول فرابگیرم.
اگر از جرج واشنگتن گفتم، دنبال این نبودم و نیستم که در امریکا تنفس کنم، که قصدم مصاحبت و معاشرت با مردی است که با همه ی اختلاف نظرهای فکری و سیاسی و اعتقادی که با وی دارم، بخشی از حکمت را (ولو ناقص و خاک آلود) در دستانش می بینم.
هر روز عمر و جوانی و زمان و امکانات مادی و غیر مادی و معنوی ام را هزینه می کنم، پس انتظار دارم آنچه دریافت می کنم
 لااقل در حد و اندازه هزینه ام باشد. 
بدون اغراق و مبالغه می گویم؛ مثلاً همین ترم برای 15 واحد به دانشگاه می آیم اما از این 15 واحد فقط 2 واحد برایم مفید است و آموزش واقعی را فقط در این کلاس می بینم. (کلاس جمعیت شناسی ایران، استاد صادقی)

بعدن نوشت 2:  این نوشته بر آن نیست تا بگوید که آن طرف مرزها بهشت برین است و اینجا ویرانه. این نوشته، نه نقدی سیاسی بود بر عملکرد نظام، برای رسانه های معاند و نه توجیهی بود بر نحوه عملکرد نشاء ها. بل دل نوشته ای بود در اعتراض بر وضعیتی که تک تک مان در آن شریک هستیم و بدتر از آن نسبت به آن بی تفاوت. و بدتر تر از آن این که فقط به منافع شخصی خودمان می اندیشیم و سعی می کنیم از این وضعیت به هر نحو ممکن به نفع خود استفاده کنیم.
این رقعه، دل نوشته ای بود برای دردِ دل.

بعدن نوشت 3:  این نوشته دلیل دیگری هم داشت؛ برای اینکه دوستانی که شنوای این صحبت مجمل در جلسه ای که این موضوع مطرح شد بودند، خدای نکرده با خود گمان نکنند که بر لبه ی انحطاط و سقوط ایستاده ایم و در بدترین شرایط سیر می کنیم، پس برای موفقیت باید بنه کن شد از این مرز و بوم. که این ملک در مسیر اعتلا چشم به دستان فرزندانش دوخته..

کلاس های معارف در دانشگاه تبدیل شده به کلاس های رفع شبهات در سطحی کاملاً سخیف و دفاع از جمهوری اسلامی در نحوی کاملاً ضعیف و توجیه احکام اسلام در شکلی کاملاً مبتذل. و از همه بدتر توجیه علم و تمدن و فرهنگ مدرن و تجددی با دین خدا.
مورد آخر از سه مورد قبلی بدتر و خطرناک تر است. چنین عملی یعنی قبول ضعف و انحطاط و     کهنه گی و ناکارآمدی اسلام و احکام آن در تمامی شئون زندگی..


بعدن نوشت: گذشته از دلایل متعدد یکی از دلایل را می توان رویکرد گَلّه محوری (و نه نخبه محوری) دولت در قبال پرکردن دانشگاه ها دانست.

امروزه علوم کمّی طبیعت که به نوبه خود علمی ممکن، و حتی در اوضاع و احوالی مناسب علمی مشروع اند، در واقع به تنها علوم معتبر و قابل پذیرش طبیعت تبدیل شده اند. همه انواع دیگر دانشها و معرفتها نسبت به نظام های طبیعی و کیهانی از منزلت علم بودن محروم شده و به صورت اموری احساساتی یا خرافی نگریسته می شوند. چنین به نظر می آید که علم جدید یکی از شرایط پذیرش خود را طرد هرگونه دانش مربوط به ریشه خودِ وجود قرار داده است. هرچند که بسیاری از دانشمندان به صورت انفرادی ممکن است در این دیدگاه شریک نباشند. تأثیر کلی علم جدید بر ذهنیت افراد این بوده که آنان را با دانش اَعراض غیر ذاتی اعیان و پدیده ها آشنا سازد؛ به شرطی که آنان مایل باشند تا از دانش مربوط به ماده و جوهری که در بنیان این ذوات هستی قرار دارند صرف نظر کنند. درست همین محدودیت است که شوم ترن اوضاع و احوال را برای انسان، به عنوان یک هستی مرکب، به وجود می آورد.*


بعدن نوشت 1: علم جدید از ما می خواهد تا بخش قابل ملاحظه ای از آن چیزی که واقعیت جهان را برای ما می سازد ایثار کنیم و در مقابل به ما تعدادی طرح های ریاضی می دهد که تنها مزیت آنها این است که به ما کمک می کنند تا ماده را، در ساحت خاص آن که همان کمیّت و مقدار است تحت نفوذ خود درآوریم. (تیتوس بورکهارت، کیهان شناسی و علم جدید، 1964)

بعدن نوشت 2: در اینجا به ویژه باید از خصلت کمیت گرایانه علم جدید سخن گفت. چرا که به صورت گرایشی عام عمل می کند که به نحوی آرمانی در صدد تقلیل همه کیفیات به کمیّات و همه آنچه در یک معنای متافیزیکی، ضروری و ذاتی است به ماده و اموری مادی است. محیط مادی خفقان آوری که به واسطه صنعتی کردن و ماشینی کردن به وجود آمده و از طرف همه کسانی که امروزه در مراکز بزرگ شهری زندگی می کنند احساس  می شود، حاصل طبیعت کاملاً مادی و کمیّت باورانه علومی است که کاربرد امروزین آنها امکان صنعتی شدن را فراهم آورده است. علاوه بر این، به دلیل فقدان یک جهان بینی کلی با ماهیتی متافیزیکی که همه علوم جدید را بتوان درون آن ترکیب کرد خود وجه نمادین و سمبولیک عدد و کمیّت به دست فراموشی سپرده شده است. (سیدحسین نصر، انسان و طبیعت، 1967)


* سید حسین نصر - انسان و طبیعت، بحران معنوی انسان متجدد- دفتر نشر فرهنگ اسلامی

دیگر این عقل انسان نیست که تعیین میکند بشر چیست،عقل چیست، حقیقت چیست، بلکه ماشین- یا فیزیک، یا شیمی، یا بیولوژی- است که این موضوعات را تعیین میکند. تحت این شرایط، ذهن و فکر بشر هرچه بیشتر متکی به «فضایی» است که به وسیله خود وی خلق و ایجاد شده است.... سپس این علم و ماشین هستند که به نوبه خود بشر را خلق میکنند و اگر چنین باشد می توان جسارت کرد و این تعبیر را به کار برد که «خداوند» را هم خلق میکنند. چرا که خلئی که بدین ترتیب از سلطنت زدایی خداوند ایجاد شده را نمی توان خالی گذاشت. واقعیت (حقیقت) وجود خداوند و انطباع وی بر فطرت انسانی مستلزم آن است که این الوهیت توسط چیزی نصب شده باشد. مطلق دروغینی که بتواند هیچ و پوچ بودن خرد و آگاهی انسانی را که از محتوا تهی شده است پر کند.


ﻓﺮﯾﺘﯿﻮف ﺷﻮان ------، درک اسلام- 1963
به نقل از انسان و طبیعت تألیف سید حسین نصر