کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

مشخصات بلاگ

اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لَا یُنقِذُونِ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
(یس، 22-24)

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم و دانش» ثبت شده است

یکی از سؤالاتی که مدت مدیدی است ذهنم را مشغول کرده، رابطه آگاهی و دانش با عمل و حلقههای مفقوده میانی این دو حیطه است.
به طرزی بدیهی می
توان گفت که انسان لزوماً به آنچه آگاهی پیدا کرده عمل نمیکند و الزاماً آگاهی با چیز یا چیزهایی -که هنوز دقیقاً مطمئن نیستم که چیست- باید همراه شود تا به عمل منجر شود.
ممکن است برخی جواب این سؤال را اظهر من الشمس تلقی کنند و ساده
اندیشانه بیان کنند که آنچه باید با آگاهی همراه شود اراده است. اما سؤال اینجاست که خود را بهتر به ما مینمایاند؛ فرایند همراهی اراده با آگاهی چگونه است و به چه شکل رخ میدهد؟ به عبارتی چرا ما همیشه ارادهیمان را با آگاهیمان همراه نمیکنیم؟
اگر بخواهیم مسئله را بازتر کنیم باید گفت؛ فارغ از اینکه برای عمل کردن و محقق کردن آگاهی
ها نیاز به ملزوماتِ مقدماتیِ همسو و همراه و هماهنگ با آگاهی وجود دارد، ما لزوماً آنچه را که میآموزیم، عملی نمیکنیم. به خصوص در زمینه اخلاق اجتماعی و مناسبات مربوط به آن و حتی مناسبات و اخلاق فردی. (ما در عین اینکه با اجتماع پیرامون خود در ارتباط هستیم، با خود و نفس خویش نیز رابطه برقرار میکنیم، که توضیح این مسئله مجال دیگری را میطلبد.)

وارونگی

به طور قاطع میتوان گفت که این اتفاق برای همه ما رخ داده است که نسبت به فواید انجام یا ترک کاری و مضرات ترک یا انجام همان کار وقوف کامل داریم. حتی میتوانیم ساعت ها درباره آن برای دیگران صحبت کنیم و در برگهای فراوانی قلمفرسایی کنیم، اما به هنگام عمل به دلایلی گوناگون، برخلاف آگاهی خود عمل میکنیم. این مطلب را در سطح دیگری هم میتوان مطرح کرد؛ ما، بسیار، به گناه و ممنوع بودن اعمالی و وجوبِ انجامِ اعمالی دیگر آگاه هستیم، حتی دیگران را از آنها نهی و یا به انجام آنها تشویق میکنیم، اما کُمِیتِ خودمان در میدان عمل، لنگ که نه، به طور کل فلج میشود و هیچ حرکت نمیکند!
و نه شاید، که قطعاً می
توان این سؤال را با زبانی متفاوت و در سطحی دیگر نیز بیان کرد؛ چگونه Moral به Ethic تبدیل میشود؟ و رابطه این دو به چه صورت است و از چه منطقی تبعیت میکنند؟

 

بعدن نوشت: به نظر میرسد پاسخ دقیق و کامل به این سؤال، بسیاری از ابهامها و اشتباهها در زمینه تربیت و آموزش را برطرف میکند و حتی میتواند راهنمای دقیقی برای تعامل با خود و دیگران و به خصوص زیردستان (از اعضای خانواده تا شاگردان یک کلاس و حتی تا افراد یک جامعه -در نسبت با حاکمیت-) باشد.

ما چیزی را که میخواهیم، میبینیم..



دیالوگی از فیلم "آزمون"

هر دانشی ذهنی است (امر ادراک شده را نمی توان از ذهن ادراک کننده جدا کرد)، دیدگاهی که امروزه بسیاری از دانشمندان و تاریخنگاران و نیز نظریه پردازان نقد به آن باور دارند. آنچه دانش عینی نامیده می شود، صرفاً چیزی است که جامعه ای مفروض گمان میکند به طور عینی با واقعیت منطبق است. مثلاً زمانی علم در غرب این دانش «عینی» را پذیرفته بود که زمین مسطح است و خورشید به دور آن می چرخد. از آن زمان تا کنون، علم غربی نمونه های مختلف متعددی از دانش «عینی» مربوط به زمین و خورشید را پذیرفته است. تازه ترین تفکر علمی حاکی از آن است که آنچه ما دانشی عینی قلمدادش میکنیم، در واقع محصول پرسشهایمان و ابزاری است که ما برای یافتن پاسخ به کار میگیریم. به عبارت دیگر، «حقیقت» واقعیتی «عینی» نیست که در انتظار کشف شدن باشد، جمعی از افراد آن را «برمیسازند» تا نیازهای مشخصی را برآورده سازند که خود حاصل شرایط تاریخی و جامعهشناختی و روانشناختیِ مشخص هستند.*



* دیوید بلیچ (David Bleich)، به نقل از کتاب نظریه های نقد ادبی معاصر نوشته لُیس تایسون

امروزه علوم کمّی طبیعت که به نوبه خود علمی ممکن، و حتی در اوضاع و احوالی مناسب علمی مشروع اند، در واقع به تنها علوم معتبر و قابل پذیرش طبیعت تبدیل شده اند. همه انواع دیگر دانشها و معرفتها نسبت به نظام های طبیعی و کیهانی از منزلت علم بودن محروم شده و به صورت اموری احساساتی یا خرافی نگریسته می شوند. چنین به نظر می آید که علم جدید یکی از شرایط پذیرش خود را طرد هرگونه دانش مربوط به ریشه خودِ وجود قرار داده است. هرچند که بسیاری از دانشمندان به صورت انفرادی ممکن است در این دیدگاه شریک نباشند. تأثیر کلی علم جدید بر ذهنیت افراد این بوده که آنان را با دانش اَعراض غیر ذاتی اعیان و پدیده ها آشنا سازد؛ به شرطی که آنان مایل باشند تا از دانش مربوط به ماده و جوهری که در بنیان این ذوات هستی قرار دارند صرف نظر کنند. درست همین محدودیت است که شوم ترن اوضاع و احوال را برای انسان، به عنوان یک هستی مرکب، به وجود می آورد.*


بعدن نوشت 1: علم جدید از ما می خواهد تا بخش قابل ملاحظه ای از آن چیزی که واقعیت جهان را برای ما می سازد ایثار کنیم و در مقابل به ما تعدادی طرح های ریاضی می دهد که تنها مزیت آنها این است که به ما کمک می کنند تا ماده را، در ساحت خاص آن که همان کمیّت و مقدار است تحت نفوذ خود درآوریم. (تیتوس بورکهارت، کیهان شناسی و علم جدید، 1964)

بعدن نوشت 2: در اینجا به ویژه باید از خصلت کمیت گرایانه علم جدید سخن گفت. چرا که به صورت گرایشی عام عمل می کند که به نحوی آرمانی در صدد تقلیل همه کیفیات به کمیّات و همه آنچه در یک معنای متافیزیکی، ضروری و ذاتی است به ماده و اموری مادی است. محیط مادی خفقان آوری که به واسطه صنعتی کردن و ماشینی کردن به وجود آمده و از طرف همه کسانی که امروزه در مراکز بزرگ شهری زندگی می کنند احساس  می شود، حاصل طبیعت کاملاً مادی و کمیّت باورانه علومی است که کاربرد امروزین آنها امکان صنعتی شدن را فراهم آورده است. علاوه بر این، به دلیل فقدان یک جهان بینی کلی با ماهیتی متافیزیکی که همه علوم جدید را بتوان درون آن ترکیب کرد خود وجه نمادین و سمبولیک عدد و کمیّت به دست فراموشی سپرده شده است. (سیدحسین نصر، انسان و طبیعت، 1967)


* سید حسین نصر - انسان و طبیعت، بحران معنوی انسان متجدد- دفتر نشر فرهنگ اسلامی

دیگر این عقل انسان نیست که تعیین میکند بشر چیست،عقل چیست، حقیقت چیست، بلکه ماشین- یا فیزیک، یا شیمی، یا بیولوژی- است که این موضوعات را تعیین میکند. تحت این شرایط، ذهن و فکر بشر هرچه بیشتر متکی به «فضایی» است که به وسیله خود وی خلق و ایجاد شده است.... سپس این علم و ماشین هستند که به نوبه خود بشر را خلق میکنند و اگر چنین باشد می توان جسارت کرد و این تعبیر را به کار برد که «خداوند» را هم خلق میکنند. چرا که خلئی که بدین ترتیب از سلطنت زدایی خداوند ایجاد شده را نمی توان خالی گذاشت. واقعیت (حقیقت) وجود خداوند و انطباع وی بر فطرت انسانی مستلزم آن است که این الوهیت توسط چیزی نصب شده باشد. مطلق دروغینی که بتواند هیچ و پوچ بودن خرد و آگاهی انسانی را که از محتوا تهی شده است پر کند.


ﻓﺮﯾﺘﯿﻮف ﺷﻮان ------، درک اسلام- 1963
به نقل از انسان و طبیعت تألیف سید حسین نصر