کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

مشخصات بلاگ

اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لَا یُنقِذُونِ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
(یس، 22-24)

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب خانه» ثبت شده است

در این روزها، میّت و جسم بی جانی از نمایشگاهِ بین المللیِ کتابِ تهران را پیش رو داریم. ایده ای فوق العاده که قربانی دیدگاه های انحصارگرایانه دولت در عرصه اقتصاد (بخوانید در همه عرصه ها) شد.
ماجرا از سال
۶۶ آغاز شد. زمانی که به پیشنهادِ رییس جمهورِ اهل مطالعه و کتاب دوست، اولین نمایشگاه کتاب با مشارکت چندین موسسه انتشاراتی در وزارت خانه فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می شود. نمایشگاهی که به واقع نمایشگاه است (و نه یک فروشگاه بزرگ دولتیِ نفتی). و از مهمترین ویژگی هایش تمرکز آن بر ''تازه های نشرِ'' انتشاراتی های مختلف بود. چیزی که "ماهیتِ نمایشگاه" مبتنی بر آن است.

بیایید مروری به فلسفه وجودی نمایشگاه ها بکنیم. اساساً هر نمایشگاهی ایجاد می شود که تولیدکنندگان یک محصول، مشتریان عمده خود را با معرفی "جدیدترین" محصولاتشان راحت تر پیدا کنند. یعنی چرخه تولید و توزیعِ یک محصول، سهل الوصول تر با هم در ارتباط باشند. البته لازم به توضیح نیست که در این میان کسی مانع حضور مشتری خرد و تک نمی شود ولی پر واضح است که همه نیازهای مشتری، با جدیدترین محصول مرتفع نخواهد شد و وی برای تامین نیازهایش وابسته به چرخه های توزیع است.

پس نمایشگاه جایی است که تولیدکننده و توزیع کننده به بهترین نحو باهم همکاری کنند، تا به همراه مصرف کننده هر سه با هم منتفع شوند.

 

و حالا بعد از گذشت 28 سال، نمایشگاهی که بنا بود به مانند بسیاری از نمایشگاه های کتاب دنیا، مکان و فرصتی برای آشنایی بیشتر و بهترِ اهلِ کتاب با تازه های کتاب و ترغیبِ مردم به فرهنگِ کتابخوانی و مهم تر از همه کمکی به صنعت نشر و بازار توزیع کتاب باشد، تبدیل شده به بزرگترین بلای جان بازار توزیع و حتا نشر مملکت. که نه فقط در طولِ دوره نمایشگاه که در طولِ سال بازار کتابفروشی ها را کساد می کند. و در این میان هم بزرگترین ضررها مثل همیشه ازآن شهرستان های دور از مرکز است. که به لطف دولت انحصارگرای جمهوری اسلامی باید شاهد بسته شدن کتابفروشی های مختلف در شهرستان ها (و حتا در پایتخت) باشیم و شاهد تمرکزِ بیش از پیشِ انتشاراتی های موفق و ناموفق در مرکز.

 

برخی ممکن است به این قلم خرده بگیرند که نمایشگاه کتاب حداقل موجبِ ترغیبِ مردم به فرهنگ کتابخوانی است، که آمار دقیق از وضعیت مطالعه نیز چنین حرفی را نقض می کند. تصور کرده ایم آمارِ میلیونی از بازدیدکنندگانِ نمایشگاه یعنی افزایش کتابخوانی و بالارفتن سرانه مطالعه. در حالی که غافلیم که این شکل از نمایشگاهِ کتاب، آن را تبدیل کرده به یکی از مناسک عمومی جامعه به مانند سیزده به در و یا چهارشنبه سوری، فارغ از هرگونه روح و محتوایی و خالی از هرگونه اثر مثبتی.
حالا بیاییم و برای اینکه از وجود چنین کاریکاتوری در حوزه کتاب دفاع کنیم آمار تخیلی از سرانه مطالعه خلق کنیم!

برخی کتابخوانان واقعی ممکن است دلگیر از قیمتِ کتاب، اینگونه خرده بگیرند که؛ "وجود چنین نمایشگاهی یعنی حذف واسطه و حذف واسطه یعنی پایین آمدن قیمت و کنارگذاشتن مافیای توزیع!" و با چنین استدلالی دل خوش کنند به تخفیف ناچیز نمایشگاهِ کتاب. اما غافل از آنکه با کساد کردن بازار کتابفروشی ها نه تنها دست مافیا بسته نخواهد شد که با وجود چنین نمایشگاهی و به تبع آن، حضور ناشران غیرحرفه ای کاریکاتوری در چنین صحنه ای، بازار مافیا پر رونق تر می شود. چرا؟ چون مافیای واقعی، مافیای واردات کاغذ است نه شبکه کتابفروشان بی نوا.

برای مبارزه با مافیا باید انحصار ورود کاغذ که به دست تعاونی بازنشستگان فِلان بانک و آقازاده بَهمان رییس نظام مقدس جمهوری اسلامی است، شکسته شود. کسانی که با ایجاد نوسانات قیمت نه اجازه تولید به تولیدکنندگان کاغذ وطنی می دهند و نه تحت لوای حمایت بانک و پدرشان اجازه واردات را با اشخاص دیگر شریک می شوند.

و در میانِ ناشران حرفه ای که چاره ای جز خرید از ایشان ندارند و گله ای نیز از ایشان نیست، ناشران غیرحرفه ای کاریکاتوری هم اضافه می شوند و بازار مافیا را رونق می بخشند. و چه جایی بهتر از چنین نمایشگاهی که عرصه اظهارِ وجود این خیلِ بسیارِ ناشران غیرحرفه ای است. پس باز هم یکی به نفع جناب مافیا!

 

و مسئول سه لتی « افتخار می کند به فروش گاهی بزرگ به اسم نمایش گاهِ بین المللی و نمی فهمد که نمایش گاه یعنی حذفِ کتابفروشی ها، نه فقط برای مدتِ برپایی که به دلیلِ نوعِ خریدِ عمده مخاطب، برای طولِ سال. متوجه نمی شود که نمایش گاه، پایه های شبکه توزیع را سست می کند. نمی فهمد که شعارِ تاریخ مصرف گذشته از تولید به مصرف، با حذف شبکه توزیع چه ضربه ای به نشر می زند. نمی فهمد که فروش گاهِ بزرگی به اسم نمایش گاه یعنی حذفِ کتابفروشی ها، یعنی حذف شبکه توزیع و حذفِ شبکه توزیع یعنی سوق دادنِ ناشران به سمت فروش های دولتی و عملاً حذف ناشرانِ مردمی و حذف ناشرانِ مردمی یعنی حذفِ نویسندگانِ مردمی و این یعنی رسماً حذفِ فرهنگ ! »*



* نفحات نفت، رضا امیرخانی، نشر افق


...از مسائلى که در سفر زیارت امام حسین علیه السّلام مندوب است، تواضع و فروتنى و خشوع و راه رفتن همانند بنده ذلیل است، پس کسانى که در طریق زیارت آن حضرت، سوار میشوند بر این مراکب جدیده که بقوّه بخار به سرعت حرکت مینمایند و امثال آن، باید خیلى ملتفت‏ خود باشند، که تجبّر و تکبّر نکنند و بر سایر زائران و بندگان خدا که به سختى و مشقّت به کربلا میروند بزرگی ننمایند و آنان‏ را به چشم حقارت نظر نکنند.
علما در احوال اصحاب کهف نقل کرده‏ اند که آنها از مخصوصین دقیانوس و به منزله وزارى او بودند وقتى حق تعالى رحمت خود را شامل حال آنها فرمود و به فکر خداپرستى و اصلاح کار خود برآمدند، صلاح کار خود را در این دیدند که از مردم کناره گیرند و در غارى مأوا گرفته به عبادت خدا مشغول شوند، پس سوار بر اسب
ها شده و از شهر بیرون آمدند، همینکه سه میل راه رفتند تملیخا که یکى از آنان بود گفت: «یا اِخوَتاهُ جآءَت مَسکَنَةُ الاخِرةِ، وَ ذَهَبَ مُلکُ الدُنیا، اِنزِلوُا عَن خُیُولکُم، وَ اِمشُوا عَلی اَرجُلکُم»
ای برادران این راه، راه آخرت است‏ و باید بنحو فقیری و مسکنت رفت و ملک و ریاست دنیا را باید کنار گذاشت و اکنون از اسب
ها باید پیاده شوید، و با پاى پیاده بدرگاه حق تعالی بروید تا شاید پروردگار شما به شما رحم نماید و گشایشى در امر شما نصیب شما فرماید. پس همگى از اسبهای خود پیاده‏ شدند و در آن روز آن محترمین معظّمین با پای پیاده هفت فرسخ راه رفتند تا آنکه پاهای ایشان مجروح شد و خون‏ از آنها متقاطر گردید.
پس زائران این قبر مطهّر این مطلب را در نظر داشته باشند و هم بدانند که هرچه در این راه شخص براى خدا تواضع کند باعث رفعت مقام او خواهد شد. و لهذا در آداب زیارت آن
جناب، از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام منقولست که هرکه به زیارت قبر امام حسین علیه السّلام برود پیاده، حق تعالى بنویسد از براى او به عدد هر گامی هزار حسنه و محو کند از او هزار سیّئه‏ و بلند گرداند از براى او در بهشت هزار درجه...*

 

بعدن نوشت:
بی‌ادب بس که به راه طلبت راه گشودم                   می‌زند آبله‌ام از سر عبرت کف پایی

طایر نامه‌بر شوقم و پرواز ندارم                             چقدر آب‌ کنم دل که شود ناله هوایی**



* : آداب مخصوصه زیارت امام حسینعلیهالسلام ، مفاتیح الجنان، مرحوم شیخ عباس قمی
** : بیدل دهلوی


عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا، عَنْ آبَائِهِعلیهم السلام عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَعلیه السلام أَنَّهُ قَالَ؛

«تَعَطَّرُوا بِالِاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحَنَّکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ» 

با استغفار خود را خو‌شبو کنید؛ وگرنه بوی گناه شما را مفتضح خواهد کرد



وسائل‏ الشیعة ج16،ص 70

و نوح گفت: پروردگارا​​! از کافران هیچ‌کس را بر روی زمین باقی مگذار! * زیرا اگر آنان را باقی گذاری، بندگان باایمانِ تو را گم‌راه می‌کنند و خود نیز جز نسلی گنه‌کارِ زشت‌کردار و کفرپیشه به‌بار نمی‌آورند * پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و از مردم این‌عصر هرکسی را که به خانه‌ام درآمده و با ایمان باشد بیامرز! و همۀ مردان و زنانِ باایمان را در هرعصری که باشند ببخشای! و این ستم‌کاران را در دنیا و آخرت جز تباهی و هلاکت میفزای!
(
نوح، ۲۶ تا ۲۸) (+)

هر دانشی ذهنی است (امر ادراک شده را نمی توان از ذهن ادراک کننده جدا کرد)، دیدگاهی که امروزه بسیاری از دانشمندان و تاریخنگاران و نیز نظریه پردازان نقد به آن باور دارند. آنچه دانش عینی نامیده می شود، صرفاً چیزی است که جامعه ای مفروض گمان میکند به طور عینی با واقعیت منطبق است. مثلاً زمانی علم در غرب این دانش «عینی» را پذیرفته بود که زمین مسطح است و خورشید به دور آن می چرخد. از آن زمان تا کنون، علم غربی نمونه های مختلف متعددی از دانش «عینی» مربوط به زمین و خورشید را پذیرفته است. تازه ترین تفکر علمی حاکی از آن است که آنچه ما دانشی عینی قلمدادش میکنیم، در واقع محصول پرسشهایمان و ابزاری است که ما برای یافتن پاسخ به کار میگیریم. به عبارت دیگر، «حقیقت» واقعیتی «عینی» نیست که در انتظار کشف شدن باشد، جمعی از افراد آن را «برمیسازند» تا نیازهای مشخصی را برآورده سازند که خود حاصل شرایط تاریخی و جامعهشناختی و روانشناختیِ مشخص هستند.*



* دیوید بلیچ (David Bleich)، به نقل از کتاب نظریه های نقد ادبی معاصر نوشته لُیس تایسون

بعضی ها را دیده ام که از «وقتِ کم» شکایت می کنند. آنها می گویند: «حیف که نمی رسیم. گرفتاریم. وقت نداریم. عقبیم...». اینها واقعاً بیمارِ خیالبافی های کاهلانه خود هستند. وقت، علی الاصول، بسیار بیش از نیاز انسان است. ما، وقتِ بی مصرف مانده و بوی ناگرفته بسیاری در کیسه های مان داریم: وقتی که تباه می کنیم، می سوزانیم، به بطالت می گذرانیم. بسیاری از ما می توانیم پنج برابر، ده برابر، یا بیش برابر آنچه کار می کنیم، کار کنیم، یاد بگیریم، بیافرینیم، تغییر بدهیم. انسان شهری، عجیب در بیکارگی و بطالت فرو رفته است: بهانه جویی، ورّاجی، شوخی های مبتذل خجالت آور، ولگردی های بدون عمق، وقت کشی، خواب های طولانیِ پیر کننده... و همیشه در انتظارِ حادثه ای غریب و دگرگون کننده: اگر نه معجزه ای، دست کم کرامتی... و ناگهان حل شدنِ جمیع مشکلات... اما این نوع برخورد با زندگی، فقط تباه کردنِ زندگی ست...



نادر ابراهیمی- یک عاشقانه آرام


سیاست ها و برنامه های جمعیتی در ایران بیشتر بر پویایی رشد و حجم جمعیت، متمرکز بوده و کمتر به ساختار های سنی جمعیت، تغییرات و پیامدهای آن توجه شده است. این در حالی است که کاهش سریع باروری در دو دهه اخیر منجر به تغییرات بنیادی در ساختار سنی جمعیت شده است. در بستر این تغییرات، فازی از تحولات جمعیتی در ایران آغاز شده است که "پنجره جمعیتی" نامیده می شود. پنجره جمعیتی وضعیتی موقت در ساختار جمعیتی ایران است که در سال 1385 باز شده و برای حدود چهار دهه طول می کشد. در این دوران، نسبت جمعیت در سنین فعالیت به حداکثر خود می رسد و نسبت های وابستگی سنی کاهش می یابد و در نتیجه فرصت طلایی و منحصر به فردی فرا روی توسعه اقتصادی فراهم می شود. البته این وضعیت به صورت اتوماتیک و خودبه خود عمل نمی کند و بهره برداری از آن نیازمند بسترهای اقتصادی، اجتماعی، سیاستی و نهادی مناسب است.

در این راستا، ابتدا مروری کوتاه بر گذار جمعیتی ایران خواهیم داشت، سپس تغییرات اخیر و آینده ساختار سنی جمعیت بررسی خواهد شد و در ادامه به بررسی پنجره جمعیتی ایران، زمان بندی و طول مدت آن و ارتباط آن با رشد اقتصادی می پردازیم.*

*: بخشی از مقاله «تغییرات ساختار سنی و ظهور پنجره جمعیتی در ایران» نوشته دکتر رسول صادقی


بعدن نوشت ها:


فایل پاورپوینت "پنجره جمعیتی در ایران"

«تغییرات ساختار سنی و ظهور پنجره جمعیتی در ایران» - دکتر رسول صادقی

«انتقال سنی در ایران؛ تحولات سنی جمعیت و سیاست گذاری های اجتماعی جمعیت» - دکتر مشفق، دکتر میرزایی

«بررسی جامعه شناختی تحولات جمعیت ایران (1335- 1365)» دکتر طالقانی


population aging, wealth, and economic growth: Demographic dividends and public policy - Ronald Lee , Andrew Mason


A ‘demographic window’ of opportunity

«بحران پیری»

کتاب ”کاهش جمعیت، ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین“

علی از زبان علی

نام کتاب: علی از زبان علی یا زندگانی امیرمؤمنان علی علیه السلام

نویسنده: مرحوم علامه سید جعفر شهیدی

انتشارات: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
تعداد صفحات: 207


بخشی از کتاب:

در آغاز اسلام، خواندن مردم به مسلمانی پنهانی بود. این مدت را سه سال نوشته اند و چون آیه وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ  نازل شد پیغمبر به علی (علیهما السلام) گفت:
«خدا مرا فرموده است خویشاوندان نزدیکم را به پرستش او بخوانم. گوسفندی بکش و صاعی نان و قدحی شیر فراهم کن.»

علی(ع) چنان کرد. در آن روز چهل تن یا نزدیک به چهل تن از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند، و همگی از آن خوردنی سیر شدند. اما همینکه رسول خدا (ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت: «او شما را جادو کرد.» و مجلس بهم خورد. روزی دیگر پیغمبر(ص) آنان را خواند و گفت:
«ای فرزندان عبدالمطلب گمان ندارم کسی از عرب برای مردم خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام آورده باشد. دنیا و آخرت را برای شما آورده ام.»

آنگاه رسالت خود را به خویشاوندان رساند و گفت کدام یک از شما مرا در این کار یاری می کند تا برادر و وصیّ من و خلیفه من در میان شما باشد؟ همه خاموش ماندند.
علی(ع) گفت: «ای فرستاده خدا آن منم.»
پیغمبر(ص) فرمود: «این وصی من و خلیفه من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.»

از این روز علی (ع) به جانشینی و وصایت رسول خدا (ص) گماشته شد و چنانچه خواهیم نوشت در روز هیجدهم ذوالحجه سال دهم هجرت که به واقعه غدیر معروف است خلافت او بر همه مسلمانان اعلام گردید...

 

بعدن نوشت 1 :
کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
احمد نرفت بر سرِ دوش تو، بلکه تو
رفتی به شانِ احمد مکّی تبار را...


بعدن نوشت 2 : کتاب بخوانیم...

-         بانو! ویرانه یی ست این جهان. عمر، کفاف نمی دهد که آباد کنیم، غیرت رخصت نمی دهد که رها کنیم.
اینگونه ویرانه رها کردن، نشانه ی دئانت است و جاهلانه مرمّت کردن، نشانه رذالت. درد ما این است، وخداوندِ خدا با ما خاموش است.

-         آقا! اگر به راستی همین گونه است که می فرمایید، پس قدری که قدرکی بر ویرانی بیفزایید! آیا این کار، شما را به مقصود نزدیک و نزدیک تر نمی کند؟

-         گفتم «خدا با ما خاموش است». استغفرالله! خداوند با ما سخن می گوید و ما را گوش شنوا نیست... ملامت، به شیرینیِ شهدِ زنبورانِ سبلان است... دانستم که چه می گویید. در نوسازیِ یک گوشه ی بسیار کوچکِ جهان، با بهره گیری از عقل و نقل، با اتّکای به ایمان، همت کنیم...
آبادسازیِ یک گوشه ی گمِ جهان به دست ما، آبادسازیِ کل عالم است به دست همگان...

-         ...


مردی در تبعید ابدی، نادر ابراهیمی، انتشارات روزبهان