کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

مشخصات بلاگ

اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لَا یُنقِذُونِ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
(یس، 22-24)

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانش گاه» ثبت شده است

واقعاً در دانشگاه چه می گذرد؟!  اینجا ببینید..

 

بعدن نوشت: با تشکر از علیرضا 24

در دانشگاه
از منظر استاد؛ سوال پرسیدن بی حیایی تلقی می شود
و انتقاد کردن و بی چون و چرا نپذیرفتنِ حرفِ استاد، تکبر علمی

در دانش گاه نه تنها دانشجویان از طرف برخی اساتید خنگ، نفهم، بی استعداد و کم کار فرض می شوند،(که البته منکر خنگی، نفهمی، بی استعدادی و بالاتر از همه کم کاری عده ای که متأسفانه قلیل هم نیستند، نیستم) بلکه خودبرتر بینی گروهی مضاعفی نسبت به خود در مقابل سایر اساتید و گروه های آموزشی سایر دانش گاه ها از طرف اساتید دیده می شود. و در متواضع ترین حالات، اساتیدی که چه بسا رتبه ، وجاهت و دانش بیشتری از ایشان دارند را هم تراز با خود معرفی می کنند. بگذریم از دشنام ها و ناسزاهایی که از سر ضعف و ناتوانی در پاسخ گویی به سوالات و مواضع اساتید بالاتر از خود، نثار ایشان می کنند.

سیاست ها و برنامه های جمعیتی در ایران بیشتر بر پویایی رشد و حجم جمعیت، متمرکز بوده و کمتر به ساختار های سنی جمعیت، تغییرات و پیامدهای آن توجه شده است. این در حالی است که کاهش سریع باروری در دو دهه اخیر منجر به تغییرات بنیادی در ساختار سنی جمعیت شده است. در بستر این تغییرات، فازی از تحولات جمعیتی در ایران آغاز شده است که "پنجره جمعیتی" نامیده می شود. پنجره جمعیتی وضعیتی موقت در ساختار جمعیتی ایران است که در سال 1385 باز شده و برای حدود چهار دهه طول می کشد. در این دوران، نسبت جمعیت در سنین فعالیت به حداکثر خود می رسد و نسبت های وابستگی سنی کاهش می یابد و در نتیجه فرصت طلایی و منحصر به فردی فرا روی توسعه اقتصادی فراهم می شود. البته این وضعیت به صورت اتوماتیک و خودبه خود عمل نمی کند و بهره برداری از آن نیازمند بسترهای اقتصادی، اجتماعی، سیاستی و نهادی مناسب است.

در این راستا، ابتدا مروری کوتاه بر گذار جمعیتی ایران خواهیم داشت، سپس تغییرات اخیر و آینده ساختار سنی جمعیت بررسی خواهد شد و در ادامه به بررسی پنجره جمعیتی ایران، زمان بندی و طول مدت آن و ارتباط آن با رشد اقتصادی می پردازیم.*

*: بخشی از مقاله «تغییرات ساختار سنی و ظهور پنجره جمعیتی در ایران» نوشته دکتر رسول صادقی


بعدن نوشت ها:


فایل پاورپوینت "پنجره جمعیتی در ایران"

«تغییرات ساختار سنی و ظهور پنجره جمعیتی در ایران» - دکتر رسول صادقی

«انتقال سنی در ایران؛ تحولات سنی جمعیت و سیاست گذاری های اجتماعی جمعیت» - دکتر مشفق، دکتر میرزایی

«بررسی جامعه شناختی تحولات جمعیت ایران (1335- 1365)» دکتر طالقانی


population aging, wealth, and economic growth: Demographic dividends and public policy - Ronald Lee , Andrew Mason


A ‘demographic window’ of opportunity

«بحران پیری»

کتاب ”کاهش جمعیت، ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین“

چرا باید در کلاس های دانش گاه، مشارکت داشت؟

زمانی که در کلاس بیش از سه بار دست بلند کنی برای صحبت یا سوال یا مخالفت، انگار کن که فرصتت برای صحبت کردن تمام شده، پس استاد اجازه دارد به راحتی به تو بی محلی کند و حتی گاهی به تو بی احترامی کند و با اشاره ای سخیف به تو بفهماند که دستت را بیانداز..

وقتی استاد صحبت کردن های تو را عامل سکوت و عدم مشارکت دیگران در کلاس می داند..

وقتی که بعد از انتظاری طولانی اجازه صحبت کردن می یابی، اما صحبت هایت با پرش های بی رحمانه و ناگهانی استاد ناتمام و عقیم باقی می ماند..

وقتی که استاد صحبت های تو را باعث و بانی پراکندگی و تشویش ذهن های دانشجویانش می داند..

وقتی که به تمام وجود تلاش می کنی و از عمر و وقت و انرژی ات هزینه می کنی، اما نه تنها در مقابل چنین هزینه ای هیچ -پاداش که نه، حتی- احترامی هم دریافت نمی کنی و در عوض این دیگران هستند که با کمترین هزینه از بالاترین پاداش ها و احترام ها و قدردانی ها برخوردار می شوند..

پس چه دلیل و انگیزه ای برای مشارکت در چنین فضایی و با چنین شرایطی وجود خواهد داشت؟
مخصوصاً که در این میان کسانی هستند که همچنان تو را با توهمات خودشان قضاوت می کنند که قصد تو از این صحبت ها خودنمایی و تزویر و اظهار فضل و خودستایی است..

 

بعدن نوشت1: ره به معنی نبَرَد، آنکه به صورت نگرد..

بعدن نوشت2: فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر..

در دانش گاه چه می گذرد؟!   اینجا ببینید..

آنگاه که منطق کنار گذاشته شود، سفسطه، تحقیر، تمسخر و تحکم حاکم می شود

و جواب منطقی، برچسب بی سوادی و جهالت می خورد...

در دانش گاه نه تنها آموزش مهارت ها کمّی محور هستند، که پرورش فهم و درک دانشجویان نیز کمّی است! یعنی فهمی که در دانش گاه پرورانده می شود کمّی محور است. رویکرد کمّی دارد. فهم و درک دانشجو کمّی پرورانده می شود.

مثالی می زنم تا کلامم دقیق تر منعقد شود. قاعدتاً تمرینِ یک درسِ 2 یا 3 واحدی دانش گاه باید با این هدف تنظیم شود که دانشجو در طول ترم و در یک فرایند بلند یا کوتاه مدت علاوه بر کسب مهارت های خاص آن درس، به فهم کلی و حتی جزئی فضای فکری آن حوزه تسلط پیدا کند (اصلاً تسلط یافتن پیشکش، نهایتاً آشنایی نه چندان عمیقی پیدا کند)

اما اتفاقی که در دانش گاه می افتد چیز دیگری است. استاد تمرینی می دهد به طول و عرضِ فراوان، که دانشجویان میزان نابرابری و متغیر های مستقل تأثیر گذار و رتبه های چندصد کشور را با داده های جهانی محاسبه کنند.که چه بشود؟ که در نهایت بفهمند (به خاطر به کار بردن این لغت در این جا شرمگینم..) که مثلاً کوزوو در میان این رتبه بندی، جزو چندصدمین کشور جهان است، یا مثلاً فلان کشور اروپایی از ما در عرصه ی نابرابری اجتماعی رتبه پایین تری دارد، یا فلان کشور جنایت کار در صدر این رتبه بندی ها قرار می گیرد و....

و این گونه فهم و درک دانشجو کمّی می شود. و هیچ فهم و درک صحیحی از خود مسئله به دست نمی آورد و در نهایت می آموزد که چگونه ضریب جینی را محاسبه کند و یا شاخص HDI چند فرمول دارد و چگونه می تواند با سریع ترین راه به جواب برسد. و این گونه فهم و درک دانشجو کمّی می شود. کمّی پرورانده می شود....

منکر فواید این شاخص ها و ضرورت تدریس شان نمی شوم، که به ضرورت شان واقفم. اما روی صحبتم با چیز دیگری است. اینکه قرار نیست که "فهم و درک" دانشجو کمّی شود. اینکه وقتی فهم و درک دانشجو کمّی شود، هزاری هم که ضرایب جینی متعددی را در اختیار داشته باشد و شاخص HDI را به انواع مختلف محاسبه کند و به فرمول های محاسباتی SPSS مسلط باشد، هیچ وقت نمی تواند فهم دقیقی از نابرابری و قشربندی اجتماعی داشته باشد و تحلیل صحیحی ارائه کند و راه حلی پیشنهاد..

در دانش گاه وقتی سرِ کلاس، شخصِ به اصطلاح استاد، فرمول تقسیم کار آدام اسمیت را کاملاً اشتباه و مثالش را کاملاً غلط توضیح می دهد، و تو با محاسبه زمان دقیق تولید هر پونز (تولید پونز مثال اسمیت است برای توضیح تقسیم کار) اشتباه ش را نمایان می کنی، نه تنها به خاطر دقت نظری که داشته ای تشویق نمی شوی، که ]به اصطلاح[ استادِ احمق، دگم مآبانه بر سر اشتباهش پافشاری می کند و جفنگش را حقیقت مطلق می انگارد، فقط به صرف اینکه در این جایگاه قرار گرفته. و به صرف اینکه در این جایگاه قرار گرفته، نه تنها خود را از اشتباه کردن بری می داند، که به خود اجازه می دهد هر جفنگی را در سرِ کلاس نشخوار کند. (و وای به حال دانش گاهی که از چنین افرادی پر شده باشد)
و احمق تر از او
 ]به اصطلاح[ دانشجویانی هستند که به آیین اسلافشان جفنگیات ]به اصطلاح[ استاد را وحی منزل می پندارند و با تو به محاجه بر می خیزند که از بی سوادیِ ]به اصطلاح[ استاد شان دفاع کنند!

و عجب از کسانی که بعد از کلاس به صحت حرفهای تو شهادت می دهند، اما انگار کن که در حین کلاس دچار خفگی مزمن می شدند، اگر در مقابل جفنگیات ]به اصطلاح[ استاد اعتراض می کردند!

 

می بینی چیزهایی را آموخته ای که در هیچ جای این مملکت کاربرد ندارد. چهار سال یا شش سال یا هشت سال زنده گیِ دانشجویی، فقط تو را از زنده گیِ واقعی دور کرده است. همین. تازه نه فقط به اندازه ی همین مدتی که وقت صرف کرده ای که پاره ای اوقات به قاعده ی یک عمر از زنده گی پرت می افتی! چرا؟ برای این که دانش گاه، دست گاهِ فکری تو را قرم قات کرده است. چیزهایی یادت داده است که در هیچ کجای این ملک به کارت نمی آید. و اتفاق را در ممالکی که از ایشان علم را ترجمه کرده ایم، بیش تر به کار می آید. چه باید کرد تا خود را عاطل و باطل نپنداریم؟ راهی نداری جز این که بروی سراغ اصلِ سرچشمه و مظهرِ آب...
دانش گاهِ ما از زنده گیِ مردمِ کشورش فاصله گرفته است. نه دانش گاه که کل سیستمِ آموزشیِ ما از چنین داء معضل و کارِ بی بیرون شدی رنج می برد...

 


نشت نشا - رضا امیرخانی انتشارات قدیانی