کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

مشخصات بلاگ

اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لَا یُنقِذُونِ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
(یس، 22-24)

جام جهانی

هر دانشی ذهنی است (امر ادراک شده را نمی توان از ذهن ادراک کننده جدا کرد)، دیدگاهی که امروزه بسیاری از دانشمندان و تاریخنگاران و نیز نظریه پردازان نقد به آن باور دارند. آنچه دانش عینی نامیده می شود، صرفاً چیزی است که جامعه ای مفروض گمان میکند به طور عینی با واقعیت منطبق است. مثلاً زمانی علم در غرب این دانش «عینی» را پذیرفته بود که زمین مسطح است و خورشید به دور آن می چرخد. از آن زمان تا کنون، علم غربی نمونه های مختلف متعددی از دانش «عینی» مربوط به زمین و خورشید را پذیرفته است. تازه ترین تفکر علمی حاکی از آن است که آنچه ما دانشی عینی قلمدادش میکنیم، در واقع محصول پرسشهایمان و ابزاری است که ما برای یافتن پاسخ به کار میگیریم. به عبارت دیگر، «حقیقت» واقعیتی «عینی» نیست که در انتظار کشف شدن باشد، جمعی از افراد آن را «برمیسازند» تا نیازهای مشخصی را برآورده سازند که خود حاصل شرایط تاریخی و جامعهشناختی و روانشناختیِ مشخص هستند.*



* دیوید بلیچ (David Bleich)، به نقل از کتاب نظریه های نقد ادبی معاصر نوشته لُیس تایسون

واقعاً در دانشگاه چه می گذرد؟!  اینجا ببینید..

 

بعدن نوشت: با تشکر از علیرضا 24

کسانی که حداقل شناختی از گل و گیاه دارند تأیید میکنند؛

اردیبهشت ماه یاس است
به خصوص یاس امین الدوله.

اردیبهشت یعنی جبرائیل..

در دانشگاه
از منظر استاد؛ سوال پرسیدن بی حیایی تلقی می شود
و انتقاد کردن و بی چون و چرا نپذیرفتنِ حرفِ استاد، تکبر علمی

پوستر فیلم «چ»


«چ» قرار نیست بیانگر جزء به جزء واقعیات و حوادث تاریخ باشد. و حال که چنین است، نباید به آن خرده گرفت.
«چ» قرار نیست راوی تمامی ابعاد و خصوصیات شهید چمران باشد. و حال که چنین است، نباید به آن خرده گرفت.
پس لزومی ندارد چمرانِ «چ»، به تمامی ابعاد و تمام قد همان چمرانِ عالم واقع باشد. (که انطباقش غیرممکن است)

«چ» روایتِ حاتمیکیا ست، از یکی از خصوصیاتِ چمران. یک منشِ چمران. "حرف اولِ" چمران؛ مدارا..
و این به معنی سازش، تسلیم، وادادگی، میل مفرط به مذاکره، عدم مقاومت، خودفروشی، کناره
گیری از ارزشها، پشت کردن به آرمانها و... نیست.
فقط
"حرف اولِ" چمران است. که همین چمران وقتی به "حرف آخر" میرسد، تمام قامت میایستد و اسلحه دست میگیرد و میجنگد؛ که جنگیدن حرف آخر است و نه راه حل اول.
چمرانِ «چ»، نه چمرانِ بازرگان است و نه چمرانِ خمینی. چمرانی است که می
خواهد سرباز خدا باشد، که خمینی- بزرگمرد کل تاریخ این سرزمین- هم یکی از سربازان خداست.

«چ» قرار است بیانگر راه حلِ مشکلات و معضلات و شرایط و وقایع دیروز و امروز بالقوه و شاید فردایی نزدیک باشد. همانطور که حاتمیکیا بیانش کرد؛ برای حرف اول، و برای حرف آخر..
راه حلی که باید از چمران آموخت، برای دیروز و امروز و فردایمان...

 

بعدن نوشت: سرهنگهای روحانینمایِ مدعی اعتدال، از چمران بیاموزند، اگر لااقل آزادهاند.

در دانش گاه نه تنها دانشجویان از طرف برخی اساتید خنگ، نفهم، بی استعداد و کم کار فرض می شوند،(که البته منکر خنگی، نفهمی، بی استعدادی و بالاتر از همه کم کاری عده ای که متأسفانه قلیل هم نیستند، نیستم) بلکه خودبرتر بینی گروهی مضاعفی نسبت به خود در مقابل سایر اساتید و گروه های آموزشی سایر دانش گاه ها از طرف اساتید دیده می شود. و در متواضع ترین حالات، اساتیدی که چه بسا رتبه ، وجاهت و دانش بیشتری از ایشان دارند را هم تراز با خود معرفی می کنند. بگذریم از دشنام ها و ناسزاهایی که از سر ضعف و ناتوانی در پاسخ گویی به سوالات و مواضع اساتید بالاتر از خود، نثار ایشان می کنند.

برنامه مناظرهی شبکه یک، برنامهای است برای بهتر دیدن و دقیق تر شناختن «آقایان گاورمنت» و «مسئولان سهلتی» . که هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه از دولتی به دولتی دیگر، منتقل می شوند، و یا شاید از دولتی به دولتی دیگر تغییر شکل می دهند. 

haj heydari


بزرگمردی را از دست دادیم، که حیدرسیرت ما را آموخت، به تأسی از مولایمان امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) به هنگام دستگیری از نیازمندان و کمک به محرومین، نه تنها عزت ایشان را حفظ کنیم، که به نحوی یاریشان کنیم که چند صباحی بعد به معنای واقعی خودکفا شوند و به مکنتی برسند که دیگر دست احتیاج به روی کسی دراز نکنند، که حتی دستگیر دیگری شوند.
که کمک واقعی همین است..

رضوان و رحمت خداوند نثار روح مجاهد صادق و صابر، بزرگمرد، حاج ابوالفضل حاج حیدری

اگر اصل و اعتبار این گزاره ]توصیه به اعتدال[ را از نصیحت کنندگان آن منفک و ناخالصی های ناصحین را در بیان این توصیه از اصل گزاره جدا کنیم؛ در این صورت چندین نکته را درباره آن باید لحاظ کرد... گرچه اعتدال امری نسبی است، اما در تعریف عملیاتی آن باید به عرف عقلای جامعه مراجعه کرد. هر کسی نمی تواند خود را نقطه مرکزی رفتار معتدل معرفی کند و افراد دو سوی خود را افراط گرا بنامد، چرا که در هر حال عده ای یافت می شوند که نسبت به او در دو سوی رفتارش قرار می گیرند. بنابراین برای تشخیص مصداق اعتدال باید به عرف عقلای جامعه مراجعه کرد.
بنابراین اعتدال و مشی اعتدالی بیش از آنکه مستمسکی برای مجادلات سیاسی باشد تا عده ای تفریطی، خود را در قالب اعتدالی جا کنند، موضعی است برای بحث و گفت و گو پیرامون علت وجود میزان فاصله یک مشی مشخص از عرف عقلا یا میانگین رفتار مردم، و سپس تحلیل این نکته که آیا  چنین فاصله ای در خط مشی مذکور قابل دفاع یا ثمر بخش هست یا باید در آن تجدید نظر کرد؟ فاصله مذکور در شرایط عادی نباید از میانگین مورد پذیرش عرف عقلای جامعه آن قدر زیاد باشد که چسبندگی خود را با آنها از دست بدهد و به پدیده ای جدا از جامعه تبدیل شود.



عباس عبدی، «افراط در اعتدال»، مجله بازتاب اندیشه، آذر 1387