کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

کاغذ آتش زده

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی..

مشخصات بلاگ

اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لَا یُنقِذُونِ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
(یس، 22-24)

1.       موضوع «بیدارى اسلامى» پدیده‌‌ى شگرفى است که اگر باذن اللَّه سالم بماند و ادامه یابد، قادر خواهد بود سربرآوردنِ تمدن‌‌اسلامى را در چشم‌‌اندازى نه چندان دوردست، براى امت اسلامى و آنگاه براى جهان بشریت رقم زند.

2.       بارزترین نشانه‌‌ بیداری اسلامی، اشتیاق افکار عمومى و بویژه در قشرهاى جوان، به احیاء مجد و عظمت اسلام و آگاه شدن آنان از ماهیت نظام سلطه‌‌ى بین‌‌المللى و آشکار شدن چهره‌‌ى وقیح و ستمگر و مستکبر دولتها و کانونهایى است که بیش از دویست سال شرق اسلامى و غیراسلامى را در زیر پنجه‌‌هاى خونین خود فشرده و با نقاب تمدن و فرهنگ، هستى ملتها را دستخوش قدرت‌‌طلبىِ بیرحمانه و تجاوزگرانه‌‌ى خود کرده‌‌اند.

3.       همواره تحقق معجزگون وعده‌‌هاى الهى، نشانه‌‌ى امیدبخشى است که تحقق وعده‌‌هاى بزرگتر را نوید میدهد. حکایت قرآن از دو وعده‌‌اى که خداوند به مادر موسى داد، نمونه‌‌اى از این تاکتیک ربوبى است.

4.       مردم ما همواره در برابر وسوسه‌‌ى ضعفائى که در مقاطع اضطراب‌‌انگیز، نداى: «انّا لمدرکون» سر میدادند، نهیب زده‌‌اند که : «کلاّ انّ معى ربّى سیهدین»

5.       ایستادگى و صبر و بصر و اعتماد به وعده‌‌ى: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره انّ اللَّه لقوىّ عزیز» خواهد توانست این مسیر افتخار را تا رسیدن به قله‌‌ى تمدن اسلامى، در برابر امت اسلامى هموار کند.

6.       نخستین امواج بیدارى در کشورهاى این منطقه که همزمان با آغاز ورود پیشقراولهاى استعمار آغاز شد، غالباً به وسیله‌‌ى علماى دین و مصلحان دینى پدید آمد... در دوران معاصر هم نام درخشان «امام خمینى» عظیم چون ستاره‌‌ى پرفروغى بر تارک انقلاب اسلامى ایران میدرخشد.

7.       امروز در دوران حرکتهاى امیدبخش بیدارى اسلامى، گاه صحنه‌‌هایى دیده میشود که نمایشگر تلاش عمله‌‌ى آمریکا و صهیونیسم براى تراشیدن مرجعیتهاى فکرىِ نامطمئن از یک سو، و تلاش قارونهاى شهوتران براى کشاندن اهل دین و تقوا بر سر بساط مسموم و آلوده‌‌ى خود، از سوى دیگر است. علماى دین و رجال دیندار و دین‌‌مدار، باید بشدت مراقب و دقیق باشند.

8.       لزوم ترسیم هدف بلندمدت براى بیدارى اسلامى در کشورهاى مسلمان است؛ نقطه‌‌ى متعالى و والائى که بیدارى ملتها را باید سمت و سو دهد و آنان را به آن نقطه برساند. با شناسائى این نقطه است که میتوان نقشه‌‌ى راه را ترسیم کرد و هدفهاى میانى و نزدیک را در آن مشخص نمود. این هدف نهائى نمیتواند چیزى کمتر از «ایجاد تمدن درخشان اسلامى» باشد. شاخصه‌‌ى اصلى و عمومى این تمدن، بهره‌‌مندى انسانها از همه‌‌ى ظرفیتهاى مادى و معنوى‌‌اى است که خداوند براى تأمین سعادت و تعالى آنان، در عالم طبیعت و در وجود خود آنان تعبیه کرده است.

9.       در نهضتهاى بیدارى اسلامى باید تجربه‌‌ى تلخ و دهشتناک تبعیت از غرب در سیاست و اخلاق و رفتار و سبک زندگى، مورد توجه دائم باشد. کشورهاى مسلمان در بیش از یک قرن تبعیت از فرهنگ و سیاست دولتهاى مستکبر، به آفات مهلکى همچون وابستگى و ذلت سیاسى، فلاکت و فقر اقتصادى، سقوط فضیلت و اخلاق، عقب‌‌ماندگى خجلت‌‌آور علمى، دچار شدند؛ و این در حالى بود که امت اسلامى از سابقه‌‌اى افتخارانگیز در همه‌‌ى این عرصه‌‌ها برخوردار بود.

10.   ما با هیچ گروهى از انسانها به خاطر تمایز جغرافیائى، دشمنى نداریم. ما از على (علیه‌‌السّلام) آموخته‌‌ایم که درباره‌‌ى انسانها فرمود : «امّا اخ لک فى الدّین او نظیر لک فى الخلق». ادعانامه‌‌ى ما، علیه ظلم و استکبار، و تحکّم و تجاوز، و فساد و انحطاط اخلاقى و عملى است که از سوى قدرتهاى‌‌استعمارى و استکبارى بر ملتهاى ما وارد شده است.

11.     سیاستمداران و نخبگانى‌‌که فریفته‌‌ى تطمیع یا مرعوب تهدید جبهه‌‌ى استکبار شوند و فرصت بزرگ بیدارى اسلامى را از دست دهند، باید از این تهدید الهى بیمناک باشند که فرمود: «أ لم تر الى الّذین بدّلوا نعمت اللَّه کفرا و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار»

12.   دو طرف نزاع در سوریه، نه سنّى و شیعه، بلکه طرفداران مقاومت ضدصهیونیستى و مخالفان آنند. نه دولت سوریه یک دولت شیعى، و نه معارضه‌‌ى سکولار و ضد اسلامِ آن یک گروه سنّى‌‌اند. تنها هنر گردانندگان این سناریوى فاجعه‌‌آمیز آن است که توانسته‌‌اند از احساسات مذهبىِ ساده‌‌اندیشان در این آتش‌‌افروزى مهلک استفاده کنند.

13.   در بحرین، اکثریتى مظلوم که سالهاى متمادى است از حق رأى و دیگر حقوق اساسى ‌‌یک ملت، محرومند، به مطالبه‌‌ى حق خود برخاسته‌‌اند. آیا چون این اکثریتِ مظلوم شیعه‌‌اند و حکومت جبارِ سکولار، متظاهر به سنى‌‌گرى است، باید این را نزاع شیعه و سنّى دانست؟

14.   درستى مسیر نهضتهاى بیدارى اسلامى را از جمله باید در موضعگیرى آنان در قبال مسئله‌‌ى فلسطین جستجو کرد... این یک محک است. هر کس شعار آزادى قدس شریف و نجات ملت فلسطین و سرزمین فلسطین را نپذیرد یا به حاشیه ببرد و به جبهه‌‌ى مقاومت پشت کند، متهم است.

15.   چیزى که مکر دشمن را نقش بر آب کرده است، در اصل دو عامل اساسى است: ایستادگى بر سر اصول اسلامى، و حضور مردم در صحنه. این دو عامل در همه جا کلید فتح و فرج است.


بعدن نوشت: متن کامل بیانات و ترجمه های آن

امروزه همه از خطر جنگ، انفجار جمعیت و یا آلودگی هوا و آب سخن می گویند. اما معمولاً همان افرادی که این مشکلات را تشخیص می دهدند از ضرورت «توسعه»ی بیشتر، و یا جنگ علیه «بدبختی بشری» که از شرایط تحمیل شده توسط نفسِ وجود زمینی بشر ناشی شده سخن می گویند. به سخن دیگر، آنان مایل اند تا مسائل و مشکلات ناشی از برهم زدن توازن بین انسان و طبیعت را از طریق فتح و سلطه بیشتر بر طبیعت حل کنند.
معدودی حاضرند بپذیرند که امروزه حادترین مسائل و مشکلات اجتماعی و تکنیکی که بشر با آنها رو به روست نه به خاطر «عدم توسعه یافتگی» و بلکه به دلیل «توسعه یافتگی بیش از حد» اوست. معدودی حاضرند با واقعیت عریان رو به رو شوند و این حقیقت را بپذیرند که مادامی که شیوه نگرش و برخورد انسان نسبت به طبیعت و کل محیط طبیعی نگرشی تجاوزکارانه و جنگجویانه است امیدی بر صلح و آرامش در جامعه انسانی نیست. علاوه بر این، شاید همه به تحقیق در نمی یابند که برای حصول به چنین صلح و آرامشی با طبیعت ابتدا به صلح و آشتی با نظم روحانی و معنوی عالم نیاز است. برای صلح و آشتی با زمین، ابتدا باید با آسمان آشتی کرد.


سید حسین نصر - انسان و طبیعت، بحران معنوی انسان متجدد- دفتر نشر فرهنگ اسلامی

اپیزود اول:
امروز با یکی از اساتید صحبت می کردم. تقریباً تنها استادی که، در این دانشگاه، واقعاً درس می دهد و واقعاً از کلاسهایش استفاده میکنم. از مشکلات جامعه گفت و از پیچیدگی و درهم تنیدگی آنها. در آخر چیزی گفت که مرا یاد فکری انداخت که سالها پیش به ذهنم خطور کرده بود...

اپیزود دوم:
سالها پیش در دوران دبیرستان که به مناسبتی (مناسبتش را به خاطر ندارم) بحث زلزله تهران و تلفات عظیم آن دوباره نقل محافل شده بود، به ذهنم رسیده بود که چرا باید از این زلزله بترسیم و بگریزیم؟ اصلاً چه بهتر که زلزله ای بیاید و همه چیز را ویران کند. همه چیز ویران شود و از (مسامحتاً) آدم های کنونی هیچ کسی باقی نماند. تا انسانها از نو شروع کنند. و دیگر گرگ نباشند و یکدیگر را ندرند..

اپیزود سوم:
امروز استاد عزیز می گفت گاهی که از این همه مشکل و پیچیدگی و پیدا نکردن راه حل مشخص کلافه می شوم، فکر می کنم که کاش زلزله ای بیاید و همه چیز را ویران کند. از آدم های فعلی کسی باقی نماند و کسانی بیایند که واقعاً انسان باشند..

چندی پیش در جمع دوستانه ای صحبت از نسبت ما با تجدد به میان آمد. جالب بود که مذهبی ترین دوستان به دفاع از تجدد به مثابه دست آوردهای بشری می پرداختند.
تجدد ابزار نیست، دین است. دین انسانی. کسانی که کمی تاریخ تمدن و تاریخ فلسفه غرب خوانده اند، این صحبت را تأیید می کنند.
چندی قبل تر با همین دوستان صمیمی در کتاب «قرآن در اسلام» علامه طباطبایی (ره) خوانده بودیم: «دین به راه و رسم زندگی اطلاق می شود». به عبارت دیگر راه و رسم زندگی هرکس دین اوست.
بدون تعارف راه و رسم زندگی مدرن، تسلیم بودن نیست، اسلام نیست، نفسانی بودن است.

پیشگفتار از محمدمهدی:                                                                                                            

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی

کاین قافله را غیر عدم پیش و پسی نیست

عبد القادر بیدل دهلوی سرآمد سبک هندی است (البته برخی قائلند که او سبک جدیدی را ابداع کرده است). وی از ده سالگی وارد عرصه ی شعر شد و از همان دوران به عرفان و تصوف پرداخت. بیدل مضامین والای عرفانی و فلسفی را از قبیل وحدت وجود، جمال و جلال الهی، جبر و اختیار، قضا و قدر، اعیان ثابته و... را در قالب تصاویر خیال انگیز و شگفت آور بیان کرده است. لذا فهم کلامش در گرو فهم عرفان و فلسفه ی او از یک سو و فهم هندسه ی خیال او از سوی دیگر است. به همین جهت کمتر کسی توانسته به طور کامل به کنه تمامی ابیات وی پی ببرد:

یاران نرسیدند به داد سخن من
نظمم چه فسون داشت که گوش همه کر شد

پس برای فهم بیت ابتدایی هم باید از همین دو زاویه نگاه کنیم.

برای پی بردن به هندسه ی خیال یک شاعر باید بسامد تصاویر پر کاربردش را در دیوانش بررسی کرد تا به اهمیت آن تصاویر در نزد شاعر پی ببریم و پس از بررسی جایگاه هر یک از تصاویر تناسب های آن را کشف کنیم.

کاغذ آتش زده تصویر جدیدی در سبک هندی است که در ابیات بیدل کم کاربرد نیست. از استعمالات این ترکیب می توان فهمید که برای بیان فرصت کم و زود گذر استفاده می شود. چنانچه به اقرار خودش «محضر کم فرصتی است».
زین دو شرر داغ دل، هستی ما عبرتی است

کاغذ آتش زده، محضر کم فرصتی است

و عمر ما هم در سخن بیدل از کوتاه ترین فرصت هاست:

اشک یک لحظه به مژگان بار است
فرصت عمر همین یک بار است

لذا این کاغذ آتش گرفته را عمر و هستی زود گذر ما و دنیا می داند:

شرار کاغذ آتش زده است فرصت عمر
فشاندن پر ما نیست جز شمار نفس     

پس وقتی می فرماید«بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی» برای فرصت کوتاهی که داریم طلب رحم می کند.

اما این مطلب را به گونه ای بیان می کند که برای همه ی ما ملموس است که چگونه یک تکه کاغذ سریعا شعله ور می شود و تا می خواهی خاموشش کنی جز خاکستر بر باد رفته چیزی نمانده است.و این مطلب را با تشخیص ظریفی بیان می کند که گویی کاغذ آتش گرفته در خواست کمک دارد ولی کسی نمی تواند به او کمکی کند.

 در مصرع دوم (کاین قافله را غیر عدم پیش و پسی نیست) تزریق معنویش را می کند و از یک امر کوچک(کاغذ آتش زده) زود گذر بودن کل عالم را (قافله) دلالت می کند.

اما بیدل مثل ما نیست که به صرف تناسب معنایی( زود گذر بودن) لفظ قافله را بیاورد. می توانست از تعابیر دیگری استفاده کند اما تناسب تصویری خاصی بین آتش کاغذ و قافله وجود دارد.اگر به خط سیر قافله ای نگاه کرده باشید روی خط بیابان کوهان شترها پستی و بلندی هایی را ایجاد می کند که در اثر حرکت کاروان این پستی و بلندی ها لرزش خاصی پیدا می کند.- مخصوصا اگر هوا گرم باشد- و این تصویرمانند این است که  لبه ی کاغذی آتش گرفته باشد و پستی و بلندی شعله ها مانند پستی و بلندی کاروان لرزشی را به همراه داشته باشد بنابراین شعله ها همان قافله اند که روی کاغذ سیر می کنند و همان طور که این شعله ها به خاکستر تبدیل می شوند این کاروان هم به سوی عدم  می رود.

آنچه مسلم است این است که خداوند آفریننده ی این جهان است پس معد آن نیست بنابرین مارا از هیچ هست کرده است پس ما و دنیا از عدم آمده ایم.

اما منظور از اینکه به عدم می رویم چیست ؟

در دیوان بیدل زیاد است ابیاتی که به خیالی بودن عالم اشاره کرده و انتهای او را عدم می داند:

از عدم می رویم سوی عدم
پس کدام آرزو؟ کجاست مراد؟

یا:

بناز ای تخیل، ببال ای توهم
که هستی گمان دارم و نیستم من

اینکه از منظر بیدل ما و دنیا از عدم آمده ایم وبه عدم می رویم به معنای نیست انگاری نیست و نباید تصور کرد که بیدل منکر زندگی پس از مرگ است . استادی در کتابش آورده است:«بیدل با مسلمانان و هندوان معاشرت داشت و با حکمت برهمنان نیک آشنا بود. او منکر اعتقاد به زندگی پس از مرگ و افسانه ی بهشت و دوزخ است.»

با کمال احترام این نوع نگاه به خاطر عدم شناخت عرفان بیدل است. نمی دانم با این نوع نگاه بیت زیر چگونه معنا می شود؟

نیست خمخانه ی جهان خیال         خالی از نشئه ی جمال و جلال

زین جهان باید آن جهان دیدن        از زمین اوج آسمان دیدن

برای فهم عرفانی عدمی و خیالی بودن ما و دنیا باید سری به عرفان ابن عربی بزنیم:

« عرفان ابن عربی بر این اصل استوار است که وجود حقیقی قائم به خود منحصر در وجود حق است و وجود عالم،مجازی و اضافی و اعتباری و ظلی یعنی ظل وجود حق و وابسته ی به او و در نتیجه در ذات خود ناپایدار و به عبارت دیگر وهم و خیال است. ...مقصود ابن عربی از خیال نه خیال واهی و بی اساسی است بلکه مقصود از آن معنای فلسفی وسیعی است که شامل هر حضرت و حالتی است که حقایق وجودی در آن به صور رمزی نمایان می گردد وآن صور نیز تغییر و تبدیل می یابد. ...پس این خواب را تعبیری وآن خیال را اساسی و آن مجاز را حقیقتی و ان ظل را ذاتی است.»[1]

فنا ز عین بقا گل کند؟ محال است این
مگر خیال که گویند عارفان حادث

پس این جهان که خواب و خیال است هنگامی که به عدم می رود تازه حقیقت آَشکار میگردد  :

دیده ها باز است اما خواب می بینیم و بس
تا مژه بر هم نیاید هیچ کس بیدار نیست

پس این کاروان از عدم آمده است و به عدم هم می رود و راهی جز این ندارد و باید در این فرصت کوتاه مشمول رحمت الهی شویم. لذا ما چون کاغذ آتش گرفته طلب رحم می کنیم.

بر بی کسی کاغذ آتش زده رحمی
کاین قافله را غیر عدم پیش و پسی نیست                                                             

 


[1] .محیی الدین ابن عربی چهرهی برجسته ی عرفان اسلامی تالیف دکتر محسن جهانگیری انتشارات دانشگاه تهران صفحات 317و318

به نقل از بیدل ، سپهری و سبک هندی تالیف حسن حسینی انتشارات سروش 1367 صفحات103 و104